نقل است که رابعه را به خواب دیدند.
گفتند: «حال گوی از منکر و نکیر. »
گفت : «چون آن جوانمردان درآمدند و گفتند : من ربک؟
گفتم : باز گردید و حق را بگویید که :
با چندین هزار خلق ،پیرزنی را فراموش نکری؛
من که از همه جهان تو را دارم ،
هرگز فراموشت نکنم تا کسی را فرستی که :خدای تو کیست؟»
____________

« تذکره الاولیا »



| ارسال به فیس بوک | ارسال به 100 درجه کلوب |