سفارش تبلیغ
صبا ویژن

:: آه از دهر آنگاه که بر مراد سفلگان می چرخد

ارسال شده توسط بندیر :: 85/10/26:: 8:0 عصر

در سنه ی چهل و نهم هجرت ، هنگام شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ، دیگر رویای پیامبر صدق به تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا ،یعنی کرسی خلافت انسان کامل اریکه ای بود که بر آن بوزینگان بالا و پایین می رفتند.
روز بعثت به شام هزار ماهه ی سلطنت بنی امیه پایان می گرفت و غشوه ی تاریک شب، پهنه ای بود تا نور اختران امامت را ظاهر کند و این است رسم جهان : روز به شب می رسد و شب به روز . آه از سرخی شفقی که روز را به شب می رساند! بخوان « قل اعوذ برب الفلق
» ،که این سرخی از خون فرزند رسول خدا ، حسین ابن علی علیه السلام ، رنگ
گرفته است و امام حسن مجتبی نیز با زهری به شهادت رسید که از انبان دغل بازی معاویة بن ابی سفیان بیرون آمده بود، اگر چه با دست «جعده» دختر « اشعث بن قیس ».

آه از شفقی که روز را به شب می رساند و آه از دهر آنگاه که بر مراد سفلگان می چرخد!

نیم قرنی بیش از حجة الوداع نگذشته است و هنوز ده ها تن از صحابه ای که در غدیر خم دست علی را در دست پیامبر خدا دیده اند و سخن او را شنیده ،که : من کنت مولاه فهذا علی مولاه ...

اما چشمه ها کور شده اند و آینه ها را غبار گرفته است.بادهای مسموم نهالها را شکسته اند و شکوفه ها را فرو ریخته اند و آتش صاعقه را در همه ی وسعت بیشه زار گسترده اند. آفتاب محبوب ابر های سیاه است و آن دود سنگینی که آسمان را از چشم زمین پوشانده ... و دشت ،جولانگاه گرگهای گرسنه ایست که رمه را بی چوپان یافته اند.

....
اینجا دیگر سخن از خلیفة اللهی و حکومت عدل نیست ... . از کوخ کاهگلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله تا کاخ خضرای معاویه ،از دنیا تا آخرت فاصله بود... با این همه ، اگر پنجاه سال پس از آن بدعت نخستین در سقیفه ی
بنی ساعده ، این بدعت تازه پدید نمی آمد، کار هرگز بدانجا نمی رسید که خورشید تاریخ در شفق سرخ عاشورا غروب کند و خون خدا بریزد... اما دل به تقدیر بسپار که رسم جهان این است! ساحل را دیده ای که چگونه در آیینه ی آب ، وارونه انعکاس یافته است؟ سرّ آنکه دهر بر مراد سفلگان می چرخد این است که دنیا وارونه ی آخرت است!!!...

_______________________________
فتح خون / شهید سید مرتضی آوینی

 



| ارسال به فیس بوک | ارسال به 100 درجه کلوب |

:: عاشقی جرم قشنگیست ...

ارسال شده توسط بندیر :: 85/9/5:: 2:13 عصر

عاشقی جرم قشنگیست ...
و چه خوب گفت سید شهدای اهل قلم : آنجا که پای عقل در گل می ماند بال عشق گشوده می شود و هنر ناله ی عشق است نه زبان عقل ؛ عقل را که به این مقامات بار نمی دهند . عقل خاکستر نشین است و اهل مقامات نیست :
      بر هوشمند سلسله ننهاد دست عشق  **  خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
ترک هوش کن که هوشیار در خودی خود اسیر است.
هر که را شور در دل و عقل در سر ، پای در گل است ، پس عاشق باش...
و آیا پنداری که عاشقی را جز در هجران و فرقت و غربت می توان آموخت؟... عاشقی هدف انسان است ... انسان به زمین فرود آمد تا از فراق درس عشق بیاموزد...
      ای عاقلان در عاشقی دیوانه می باید شدن ** من با بلوغ عقل در اوج جنون رقصید ام



| ارسال به فیس بوک | ارسال به 100 درجه کلوب |