:: دستبندهای شفابخش/ Healing bracelet
ارسال شده توسط بندیر :: 88/3/3:: 3:0 عصردیشب حالش خیلی بد شد و با اینکه بارون شدیدی میبارید، همهی همسایهها توی کوچه جمع شده بودند... در آمبولانس را که بستند غم سنگینی روی دلم نشست و ناخودآگاه اشکهایم جاری شد... .
***
سید مصطفی پیرمرد باصفای محلهی ما، از سالها قبل دچار ناراحتی قلبی بود، هیچ وقت هم راضی نشد عمل کنه، قرص و دوا هم اصلاً نمیخورد، با آن سن بالایی که داشت خروس خوان در مغازه را باز میکرد و تا دم غروب کاسبی میکرد، کاسبی که چه عرض کنم، گرفتاری مردم را حل میکرد، دختر و پسرهای جوون را بهم میرساند، اختلافها را برطرف میکرد، کمک مالی میرساند و هزار تا کار خیر انجام میداد؛ همهی اهالی سید مصطفی را به آن شال سبز قشنگی که میانداخت میشناختند... میگفت سوغاتی کربلاست و بخاطر همان شال سبز است که تا حالا هیچ وقت برای قلبش دکتر نرفته. میگفت : شفا میده... ادامه...
|
|
|