ای انکه بی قرارم و دل بر تو بسته ام
رحمی نما بر این دل رنجور و خسته ام
تا دیده ها به ظلمت خود گم نگشته اند
نوری بریز بر سر چشمان بسته ام
از این جهان بی دل و دلبسته های او
زان رو که عاشقت شده ام دل گسسته ام
باری اگر که وصل محیا نمی شود
شاید ز بند این عجوزه ی دنیا نرسته ام
اینک که قلب من نه سزاوار وصل اوست
ساقی بیار می که بسی دل شکسته ام
واصل نشد به یار شاهد و در راه مانده است
مطرب دمی بنال که بی یار خسته ام

بندیر یوسف



| ارسال به فیس بوک | ارسال به 100 درجه کلوب |