درود بر شما و بر بندگان شایسته ی خدا
مطلبی که در ادامه می خوانید بر گرفته از وب نوشته ی « ندبه ی فراق » است و این جانب به جهت تأثیر گذاری بسیار عجیب این مطلب و همچنین به جهت تفاوت دید راوی در آن، آن را در بندیر قرار داده ام تا دیگر عزیزان نیز از آن بهره مند گردند.
همانطور که می دانید رجز خوانی در ابتدای جنگهای تن به تن در میان اعراب رسم بوده است به طوری که حضرت علی اکبر قبل از جنگ در میان دشمن،خود را به این صورت معرفی کرد : انا علی ابن الحسین ابن علی و علی ابن ابیطالب کسی بود که نامش در رجز لرزه به تن دشمن می انداخت. دیگر جنگ جویان نیز با نام بردن از اصل و نسب خویش قبل از جنگ تن به تن یک ترسی در دل رقیب می انداختند و بعد جنگ را شروع می کردند . « و اما دربین شهیدان واقعه عظیم عاشورا شهیدی کم سن و سال نیز هست که اصل و نسب او مشخص نیست . بهتر است حکایت او را عین تاریخ بشنویم ...
ابا عبدالله (ع) زمانی می بینند که در بین کسانی که آمده اند و اذن میدان می گیرند ، نوجوان ده_ دوازده ساله ای هم ایستاده و شمشیر به کمر بسته . آمده خدمت حضرت و اذن میدان می خواهد . گویا پدر این نوجوان از یاران حضرت بوده و قبلاً به شهادت رسیده بوده . حضرت فرمودند تو سن کمی داری ، نرو . حضرت گمان کردند از مادر اذن ندارند ولی نو جوان می گویند که مادرم گفته اند اگر خودت را فدای حسین نکنی از تو راضی نیستم.
تا اینجا از اینگونه صحنه ها اتفاق افتاده بوده و یا تا غروب اتفاق می افتد . اما ببنید مکتب حسین ابن علی چه می کند و چگونه نوجوانان و جوانانی تربیت می کند .
نوجوان وقتی به میدان رفت و خواست خود را معرفی کند ، خود را به نهضت همیشه جاوید حسین پیوند زد . این تیزبینی و دقت  از آنانی که همنفس قاسم ابن الحسن و علی اکبر حسین بوده اند بعید نیست.
آمد در میان میدان ایستاد . در مقاتل از او اسمی نیست و فقط نوشته شده:
و خرج شاب قتل ابوه فی المعرکه

فکر نکنید او رجز نخوانده . او یکی از زیباترین رجزها را خوانده . فریادی زده که هنوز جوانان عالم غبطه او را می خورند .
فریاد زد :

امیری حسین و نعم الامیر                         سرور فؤاد البشیر النذیر
____________________________________________________
خدایا شهادت در راهت را قسمت همه ی ما بگردان...



| ارسال به فیس بوک | ارسال به 100 درجه کلوب |