:: جواهری در قصر
ارسال شده توسط بندیر :: 85/12/16:: 2:0 عصرسلام آقا
امروز آمدم که بگم آقا شرمنده ام، شرمنده...
شاید می پرسید چرا ؟
خجالت می کشم بگم برای چی ... ولی میگم..
آقا جان هر روزی که می گذره بیشتر بدبختی خودم و غربت شما رو حس می کنم، آقا امروز صبح وقتی برای نماز بلند شدم متوجه شدم که امروز چهار شنبه است و دو روز دیگه جمعه ... آقا حتما می دونی که اون لحظه به چی فکر کردم... آقا حق دارید سرزنشم کنید ولی برای بدبختی خودم از امروز صبح چه اشکها که نریخت... آقا وقتی فهمیدم پس فردا جمعه است ،اولین فکری که به ذهنم رسید .. یانگوم بود آره یانگوم... آخه آدم وقتی بدبخت باشه این جوریه . من هیچ سریالی رو از تلویزیون نمی بینم چون اصلا علاقه ای ندارم ولی به طور خیلی عجیبی این سریال که جمعه شب پخش میشه رو از اول می دیدم بدون اینکه بدونم دلیلش چیه تا امروز صبح که فهمیدم برای شیطون خیلی مهمه که ما با شنیدن اسم جمعه به شما فکر کنیم یا به یانگوم و به این وسیله فکر در مورد یانگوم و اینکه در قسمت بعدش چه اتفاقی می افته اولویت پیدا کنه بر فکر به شما و دعا برای تعجیل در حضورتون ... آقا امید وارم که تنها من این طوری باشم و دیگر شیعه هاتون به جای دیدن شما برای دیدن یانگوم در شب جمعه برنامه ریزی نکنن...
آقا بدبختی خودمو مثال زدم که این همه ادعا داشتم و حتی اسم وب نوشتم رو هم بندیر یعنی منتظر گذاشتم ...با این حال قبل از اینکه منتظر شما باشم و به شما فکر کنم به یانگوم فکر کردم... آقا امیدوارم که این روزا منتظرای شما از منتظرای یانگوم کمتر نباشه... آقا به نظر شما دنیا چند تا یانگوم داره که در هر لحظه از زندگی شیعه هاتون ، اونا رو خواسته یا نا خواسته از حضور شما غافل میکنه ؟
آقا بازم میگم شرمنده ام به خدا شرمنده ام...
آقا از خدا بخواهید که ما رو با مرگ جاهلیت از این دنیا نبره... ممنونم ...
| | |